دکتر حسن فتحی در مورد اینکه پیش نیازهای فرهنگی رشد و توسعه علوم انسانی چیستند به خبرنگار مهر گفت: اینکه بگوییم پیش نیازهای فرهنگی رشد و توسعه علوم انسانی، یک قدری در خود این سؤال دور می بینم. زیرا فرهنگ همان چیزی است که علوم انسانی عهده دار فهم بیان و ترویج و نهادینه کردن آن است. بنابراین وقتی بگویید پیش نیازهای فرهنگی رشد و توسعه علوم انسانی، مثل این است که می گوییم پیش نیازهای انسانی رشد و توسعه علوم انسانی.
وی افزود: ترجیح می دهم این پیش نیازها را اهم از پیش نیازهای فرهنگی در نظر بگیرم. به عبارت دیگر عوامل فرهنگی بی توجهی به علوم انسانی یا ترجیح سایر شاخه های آموزشی و پژوهشی به شاخه های انسانی را مورد توجه قرار دهم و بگویم که چه موانعی باعث شده است که به علوم انسانی کم توجهی بشود و احیاناً استعدادهای درخشان یا کارهای عمده، معطوف حوزه های دیگر شود.
این استاد فلسفه دانشگاه تبریز ادامه داد: در این خصوص به دو عامل توجه می دهم. یکی ماهیت خود علوم انسانی است، به این معنا که علوم انسانی بر خلاف سایر حوزه های آموزشی و پژوهشی خواست گروه محدودی از انسانها نیست مال همه است. برای مثال یک عده، می توانند، پزشک یا کشاورز یا صنعت گر باشند ولی همه در مباحث علوم انسانی هم نظر می دهند و دخیل هستند. این مسئله باعث می شود که در جاهایی که دقت نیست یا تعمق ضعیف است احساس شود که اصلاً علوم انسانی تخصص نمی خواهد و برای نمونه همه می فهمند که عدالت، حق، اول و اخر چیست.
این محقق و پژوهشگر حوزه فلسفه تصریح کرد: از این نظر لازم است که توجهی بدهیم که اینجا هم نیاز به تخصص و تعهد و سرمایه گذاری و برنامه ریزی است. این یک طرف قضیه است. آنوقت می شود به علوم انسانی و به بعد فرهنگی و کیفیت و عرض زندگی توجه کرد که ضروریات اولیه در سطح نیازهای اولیه فرو فرهنگی زندگی از این جهت برطرف شده باشند. جایی که فقر باشد کسی به نان شب محتاج باشد، تأمین شغلی نداشته باشد، رفاه و بهداشت و سلامت نباشد پرداختن به مباحث انسانی و فرهنگی در سطح انسانی هنوز مسئله اش فرا نرسیده است. مردم به نیازهای سطی تر و پیش تر و عامتر از اینها مشغول هستند. بنابراین پیش نیاز ها را در دو دسته تقسیم بندی می کنم.
فتحی افزود: یکی توجه دادن به اینکه علوم انسانی نیز مانند سایر حوزه های آموزشی و پژوهشی، علومی تخصصی هستند. اهل فن باید در آن برنامه ریزی کنند و برای برنامه ریزی ها هم باید سرمایه گذاری کرد تا اجرایی شوند. دسته دوم این است که عدالت و رفاه و بهداشت و سلامت و سطح زندگی در سطحی باشد که فراغتی به مردم دست دهد تا به اینگونه مباحث توجه کنند. به عبارت دیگر در یک خانواده فقیر فرزند و پدر و مادر آمالش این است که فرزند مهندس یا یک پزشک بشود و نان آور خانواده و برطرف کننده نیازهای مادی خانواده باشد. اما اگر در این خانواده نیازها برطرف شده باشد آنوقت است که جایی برای اینکه او فارغ البال به مباحث انسانی بپردازد باز می شود.
وی در مورد اینکه فهم اهمیت و ضرورت تحول در علوم انسانی چگونه در فرهنگ عمومی نهادینه می شود هم گفت: بر اساس آنچه گه گفتم اگر هر چه عدالت در جامعه نهادینه تر باشد هر چه نیازها به راحتی برطرف شده تر و هر چه سلامت تأمین شده تر و هرچه اهمیت و واقعیت حوزه ای به نام علوم انسانی جدی تر باشد شیوع توجه به این قسمت بیشتر خواهد شد.
نظر شما